مناجات در طلب ترقي از مقام توحيد به شهود وحدت که نهايت راه و مقصدالاقصاي عارفان آگاه است

اي به توحيد تو هر ذره گواه
نيست يک ذره به توحيد تو راه
در رهت ذره ناچيز شديم
کمتر از ذره بسي نيز شديم
ما و بي حاصلي و نوميدي
که نه فضل تو کند خورشيدي
جست و جوي تو قرار از ما برد
ضعف تن قوت کار از ما برد
قوتي بخش که کاري بکنيم
به حريم تو گذاري بکنيم
جامي از کارگزاري مانده
نامه بيهده کاري خوانده
مي کند از تو طلب قوت کار
تا شود در طلبت کارگزار
قوت کارگزاريش بده
سکه پاک عياريش بده
نقد دين از غش و غل پاکش کن
دل ز آلايش گل پاکش کن
شد پريشان ز دو بيني کارش
روي در قبله وحدت دارش