مخاطبة مع المکاشفين بسر القدر

اي مکاشف شده به سر قدر
پرده جد و اجتهاد مدر
بگذار از خويش و در خداي گريز
بگسل از خويش و در خداي آويز
گر چه تو ز اختيار مأموري
ليک در اختيار مجبوري
بين درين کارگاه وهم و خيال
خويش را در مجاري افعال
قالبي ز اختيار خود عاري
گشته افعال حق بر او جاري
هر چه جاري شود بر او ز افعال
بنگر کز دو نيست بيرون حال
يا ز اسباب قرب رضوان است
يا ز آثار بعد و خذلان است
گر ز قسم نخست باشد کار
نعمت حق شمار و شکرگزار
اذ من الشکر عم آلاؤه
و من الشکر دام نعماؤه
شکر باشد کليد گنج مزيد
گنج خواهي مده ز دست کليد
ور ز قسم دوم بود کارت
شمر از نفس زشت کردارت
جرم و عصيان به سوي خويش افکن
سر شرمندگي به پيش افکن
معذرت پيشه گير و استغفار
عجز و فقر و شکستگي پيش آر
کاي خدا بنده گنهکارم
گرد خود کوهها گنه دارم
نيست غير از تو عذر خواه تو کس
عذر من عفو کرده و کاه تو بس