در بيان معني رباعي که منسوب است به يکي از سلسه خانواده خواجگان ماوراء النهر قدس الله اسرارهم

رباعي

با هر که نشستي و نشد جمع دلت
وز تو نرميد زحمت آب و گلت
زنهار ز صحبتش گريزان مي باش
ور ني نکني روح عزيزان بحلت

شعر

از زمين و زمان برون بردت
وز مکين و مکان برون بردت
از مي عشق بيخودت سازد
وز علايق مجردت سازد
دولت صحبت چنين پيري
مس قلب توراست اکسيري
تا شود زر مس تو زان اکسير
بگسل از خويش و دامن آن گير
بر در او مقيم و قائم باش
تا بود جان بجا ملازم باش
حرف خود بر تراش روز به روز
سبق فقر و درس عشق آموز
تا که آيد ز فر دولت او
نسبت جذب عشق بر تو فرو
گر چه عاريت است اول کار
ملک گردد در آخر از تکرار
چيست تکرار آنکه جذب درون
چون شود کم ز شغل گوناگون
آوري سوي پير روي نياز
به سر رشته خود آيي باز
پيش آن آفتاب از سر نو
پست گردي براي يک پرتو
تا فتد بر تو پرتوي زان نور
افتي از گفت و گوي عالم دور
همچنين مي کن اين وظيفه ادا
مرة بعد مرة اخري
تا شود راسخ آن صفت زانسان
که نباشد زوال آن آسان