ختم کتاب به نام شروانشاه

شاها ملکا جهان پناها
يک شاه نه بل هزار شاها
جمشيد يکم به تخت گيري
خورشيد دوم به بي نظيري
شروانشه کيقباد پيکر
خاقان کبير ابوالمظفر
ني شروانشاه بل جهانشاه
کيخسرو ثاني اختسان شاه
اي ختم قران پادشاهي
بي خاتم تو مباد شاهي
روزي که به طالع مبارک
بيرون بري از سپهر تارک
مشغول شوي به شادماني
وين نامه نغز را بخواني
از پيکر اين عروس فکري
گه گنج بري و گاه بکري
آن باد که در پسند کوشي
ز احسنت خودش پرند پوشي
در کردن اين چنين تفضل
از تو کرم وز من تو کل
گرچه دل پاک و بخت فيروز
هستند تو را نصيحت آموز
زين ناصح نصرت آلهي
بشنو دو سه حرف صبحگاهي
بر کام جهان جهان بپرداز
کان به که توماني از جهان باز
ملکي که سزاي رايت تست
خود در حرم ولايت تست
داد و دهشت کران ندارد
گر بيش کني زيان ندارد
کاريکه صلاح دولت تست
در جستن آن مکن عنان سست
از هرچه شکوه تو به رنج است
پردازش اگرچه کان و گنج است
موئي مپسند ناروائي
در رونق کار پادشائي
دشمن که به عذر شد زبانش
ايمن مشو وز در برانش
قادر شو و بردبار مي باش
مي مي خور و هوشيار مي باش
بازوي تو گرچه هست کاري
از عون خداي خواه ياري
راي تو اگرچه هست هشيار
راي ديگران ز دست مگذار
با هيچ دو دل مشو سوي حرب
تا سکه درست خيزد از ضرب
از صحبت آن کسي بپرهيز
کو باشد گاه نرم و گه تيز
هرجا که قدم نهي فراپيش
باز آمدن قدم بينديش
تا کار به نه قدم برآيد
گر ده نکني به خرج شايد
مفرست پيام داد جويان
الا به زبان راست گويان
در قول چنان کن استواري
کايمن شود از تو زينهاري
کس را به خود از رخ گشوده
گستاخ مکن نيازموده
بر عهد کس اعتماد منماي
تا در دل خود نيابيش جاي
مشمار عدوي خرد را خرد
خار از ره خود چنين توان برد
در گوش کسي ميفکن آن راز
کازرده شوي ز گفتنش باز
آنرا که زني ز بيخ بر کن
وآنرا که تو برکشي ميفکن
از هرچه طلب کني شب و روز
بيش از همه نيکنامي اندوز
بر کشتن آنکه با زبونيست
تعجيل مکن اگرچه خونيست
بر دوري کام خويش منگر
کاقبال تواش درآرد از در
زاينجمله فسانها که گويم
با تو به سخن بهانه جويم
گرنه دل تو جهان خداوند
محتاج نشد به جنس اين پند
زانجا که تراست رهنمائي
نايد ز تو جز صواب رائي
درع تو به زير چرخ گردان
بس باد دعاي نيک مردان
حرز تو به وقت شادکامي
بس باشد همت نظامي
يارب ز جمال اين جهاندار
آشوب و گزند را نهاندار
هر در که زند تو سازکارش
هرجا که رود تو باش يارش
بادا همه اولياش منصور
و اعداش چنانکه هست مقهور
اين نامه که نامدار وي باد
بر دولت وي خجسته پي باد
هم فاتحه ايش هست مسعود
هم عاقبتيش باد محمود