شماره ٥٤٤: شد پي اين لوليان در حرم ذوالجلال

شد پي اين لوليان در حرم ذوالجلال
چشمه و سبزه مقام شوخي و دزدي حلال
رهزني آن کس کند کو نشناسد رهي
خانه دغل او بود کو نشناسد جمال
اهل جهان عنکبوت صيد همه خرمگس
هيچ از ايشان مگو تام نگيرد ملال
دزد نهان خانه را شاهد و غماز کيست
چهره چون زعفران اشک چو آب زلال
اشک چرا مي دود تا بکشد آتشي
زرد چرا مي شود تا بکند وصف حال
اشک و رخ عاشقان مي کشدت که بيا
پيشگه عشق رو خيز ز صف نعال
زردي رخ آينه ست سرخي معشوق را
اشک رقم مي کشد بر صحف خط و خال
اين همه خوبي و کش بر رخ خاک حبش
تافته از ماه غيب پرتو نور کمال
صبر کن اين يک دو روز با همه فر و فروز
بازرود سوي اصل بازکند اتصال