شماره ١٦٣: ديده ها شب فراز بايد کرد

ديده ها شب فراز بايد کرد
روز شد ديده باز بايد کرد
ترک ما هر طرف که مرکب راند
آن طرف ترک تاز بايد کرد
مطبخ جان به سوي بي سوييست
پوز آن سو دراز بايد کرد
چون چنين کان زر پديد آمد
خويش را جمله گاز بايد کرد
جامه عمر را ز آب حيات
چون خضر خوش طراز بايد کرد
چون غيورست آن نبات حيات
زين شکر احتراز بايد کرد
چون چنين نازنين به خانه ماست
وقت نازست ناز بايد کرد
با گل و خار ساختن مرديست
مرد را ساز ساز بايد کرد
قبله روي او چو پيدا شد
کعبه ها را نماز بايد کرد
سجده هايي که آن سري باشد
پيش آن سرفراز بايد کرد
پيش آن عشق عاقبت محمود
خويشتن را اياز بايد کرد
چون حقيقت نهفته در خمشيست
ترک گفت مجاز بايد کرد