تمثيل تن آدمي به مهمان خانه و انديشه هاي مختلف به مهمانان مختلف عارف در رضا بدان انديشه هاي غم و شادي چون شخص مهمان دوست غريب نواز خليل وار کي در خليل باکرام ضيف پيوسته باز بود بر کافر و مؤمن و امين و خاين و با همه مهمانان روي تازه داشتي

هست مهمان خانه اين تن اي جوان
هر صباحي ضيف نو آيد دوان
هين مگو کين مانند اندر گردنم
که هم اکنون باز پرد در عدم
هرچه آيد از جهان غيب وش
در دلت ضيفست او را دار خوش