معني ما شاء الله کان يعني خواست خواست او و رضا رضاي او جوييد از خشم ديگران و رد ديگران دلتنگ مباشيد آن کان اگر چه لفظ ماضيست ليکن در فعل خدا ماضي و مستقبل نباشد کي ليس عند الله صباح و لا مساء

قول بنده ايش شاء الله کان
بهر آن نبود که تنبل کن در آن
بلک تحريضست بر اخلاص و جد
که در آن خدمت فزون شو مستعد
گر بگويند آنچ مي خواهي تو راد
کار کار تست برحسب مراد
آنگهان تنبل کني جايز بود
کانچ خواهي و آنچ گويي آن شود
چون بگويند ايش شاء الله کان
حکم حکم اوست مطلق جاودان
پس چرا صد مرده اندر ورد او
بر نگردي بندگانه گرد او
گر بگويند آنچ مي خواهد وزير
خواست آن اوست اندر دار و گير
گرد او گردان شوي صد مرده زود
تا بريزد بر سرت احسان و جود
يا گريزي از وزير و قصر او
اين نباشد جست و جوي نصر او
بازگونه زين سخن کاهل شدي
منعکس ادراک و خاطر آمدي
امر امر آن فلان خواجه ست هين
چيست يعني با جز او کمتر نشين
گرد خواجه گرد چون امر آن اوست
کو کشد دشمن رهاند جان دوست
هرچه او خواهد همان يابي يقين
ياوه کم رو خدمت او برگزين
ني چو حاکم اوست گرد او مگرد
تا شوي نامه سياه و روي زود
حق بود تاويل که آن گرمت کند
پر اميد و چست و با شرمت کند
ور کند سستت حقيقت اين بدان
هست تبديل و نه تاويلست آن
اين براي گرم کردن آمدست
تا بگيرد نااميدان را دو دست
معني قرآن ز قرآن پرس و بس
وز کسي که آتش زدست اندر هوس
پيش قرآن گشت قرباني و پست
تا که عين روح او قرآن شدست
روغني کو شد فداي گل به کل
خواه روغن بوي کن خواهي تو گل