تفسير يا حسرة علي العباد

او همي گويد که از اشکال تو
غره گشتم دير ديدم حال تو
شمع مرده باده رفته دلربا
غوطه خورد از ننگ کژبيني ما
ظلت الارباح خسرا مغرما
نشتکي شکوي الي الله العمي
حبذا ارواح اخوان ثقات
مسلمات مؤمنات قانتات
هر کسي رويي به سويي برده اند
وان عزيزان رو به بي سو کرده اند
هر کبوتر مي پرد در مذهبي
وين کبوتر جانب بي جانبي
ما نه مرغان هوا نه خانگي
دانه ما دانه بي دانگي
زان فراخ آمد چنين روزي ما
که دريدن شد قبادوزي ما