عروس آوردن پادشاه فرزند خود را از خوف انقطاع نسل

پس عروسي خواست بايد بهر او
تا نمايد زين تزوج نسل رو
گر رود سوي فنا اين باز باز
فرخ او گردد ز بعد باز باز
صورت او باز گر زينجا رود
معني او در ولد باقي بود
بهر اين فرمود آن شاه نبيه
مصطفي که الولد سر ابيه
بهر اين معني همه خلق از شغف
مي بياموزند طفلان را حرف
تا بماند آن معاني در جهان
چون شود آن قالب ايشان نهان
حق به حکمت حرصشان دادست جد
بهر رشد هر صغير مستعد
من هم از بهر دوام نسل خويش
جفت خواهم پور خود را خوب کيش
دختري خواهم ز نسل صالحي
ني ز نسل پادشاهي کالحي
شاه خود اين صالحست آزاد اوست
ني اسير حرص فرجست و گلوست
مر اسيران را لقب کردند شاه
عکس چون کافور نام آن سياه
شد مفازه باديه خون خوار نام
نيکبخت آن پيس را کردند عام
بر اسير شهوت و حرص و امل
بر نوشته مير يا صدر اجل
آن اسيران اجل را عام داد
نام اميران اجل اندر بلاد
صدر خوانندش که در صف نعال
جان او پستست يعني جاه و مال
شاه چون با زاهدي خويشي گزيد
اين خبر در گوش خاتونان رسيد