در بيان آنک حکما گويند آدمي عالم صغريست و حکماي اللهي گويند آدمي عالم کبريست زيرا آن علم حکما بر صورت آدمي مقصور بود و علم اين حکما در حقيقت حقيقت آدمي موصول بود

پس به صورت عالم اصغر توي
پس به معني عالم اکبر توي
ظاهر آن شاخ اصل ميوه است
باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودي ميل و اوميد ثمر
کي نشاندي باغبان بيخ شجر
پس به معني آن شجر از ميوه زاد
گر به صورت از شجر بودش ولاد
مصطفي زين گفت که آدم و انبيا
خلف من باشند در زير لوا
بهر اين فرموده است آن ذو فنون
رمز نحن الآخرون السابقون
گر بصورت من ز آدم زاده ام
من به معني جد جد افتاده ام
کز براي من بدش سجده ملک
وز پي من رفت بر هفتم فلک
پس ز من زاييد در معني پدر
پس ز ميوه زاد در معني شجر
اول فکر آخر آمد در عمل
خاصه فکري کو بود وصف ازل
حاصل اندر يک زمان از آسمان
مي رود مي آيد ايدر کاروان
نيست بر اين کاروان اين ره دراز
کي مفازه زفت آيد با مفاز
دل به کعبه مي رود در هر زمان
جسم طبع دل بگيرد ز امتنان
اين دراز و کوتهي مر جسم راست
چه دراز و کوته آنجا که خداست
چون خدا مر جسم را تبديل کرد
رفتنش بي فرسخ و بي ميل کرد
صد اميدست اين زمان بردار گام
عاشقانه اي فتي خل الکلام
گرچه پله چشم بر هم مي زني
در سفينه خفته اي ره مي کني