بيان توکل و ترک جهد گفتن نخچيران بشير

طايفه نخچير در وادي خوش
بودشان از شير دايم کش مکش
بس که آن شير از کمين مي در ربود
آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود
حيله کردند آمدند ايشان بشير
کز وظيفه ما ترا داريم سير
بعد ازين اندر پي صيدي ميا
تا نگردد تلخ بر ما اين گيا