شماره ٢٦٣: اي دوست سعي کن که بدست آوري دلي

اي دوست سعي کن که بدست آوري دلي
گر بايدت ز عمر گرانمايه حاصلي
بنشان بچشمت از سر حرمت چو توتيا
گردي که خيزد از اثر پاي مقبلي
گر چشم مرحمت بگشائي بحال خلق
رحمي کني هر آينه بر اشگ سايلي
چون خاک راه بر در ارباب دل نشين
باشد که بر تو يک نظر افتد ز کاملي
بي روي زرد و سوز درون و سرشک لعل
در جمع اهل دل نشوي شمع محفلي
کشتي دل غريق محيط بلاي اوست
کو باد رحمتي که رساند بساحلي
از عشق ساز بدرقه راه اي حسين
بي راهبر کسي نبرد پي بمنزلي