شماره ٢٤٥: ايکاش در هواي تو من خاک گشتمي

ايکاش در هواي تو من خاک گشتمي
باري ز ننگ هستي خود پاک گشتمي
گر بودمي بشادي وصلت اميدوار
کي من ز درد هجر تو غمناک گشتمي
اي کاش در شکارگهت صيد بودمي
تا يک نفس مصاحب فتراک گشتمي
پيوسته سجدگاه ملک بودمي اگر
زير سم سمند تو من خاک گشتمي
چون عاقبت ز دست بتان کشته گشتني است
باري قتيل آن بت چالاک گشتمي
گر چون حسين خاک درت بودمي بقدر
چون عرش تاج تارک افلاک گشتمي