شماره ١٧٧: شبي اگر بکشد درد آرزوي توام

شبي اگر بکشد درد آرزوي توام
نسيم صبح دهد زندگي ببوي توام
تن از هواي لحد خاک تيره گشت و هنوز
ز دل نميرود اي جان هواي روي توام
مرا چه زهره که لاف از غلامي تو زنم
غلام حلقه بگوش سگان کوي توام
در آن اميد که روزي وصال دريابم
گذشت عمر گرامي بجستجوي توام
کشان کشان ببهشتم برند و من نروم
که دل نميکشد اي دوست جز بسوي توام
حديث جنت و دوزخ کنند مردم ليک
مرا از آن چه خبر چون بگفتگوي توام
در آرزوي تو عمرم گذشت همچو حسين
هنوز واله و شيدا از آرزوي توام