شماره ١٦٦: تا بسوداي تو از راه دراز آمده ايم

تا بسوداي تو از راه دراز آمده ايم
ناز ميکن که بصد گونه نياز آمده ايم
نازنيني تو اگر ناز کني ميرسدت
ما گدايان بنياز از پي ناز آمده ايم
از غمت سوخته و طالب درمان نشده
با تو در ساخته و از همه باز آمده ايم
سينه پرداخته از غير ز غيرت آنگاه
در حريم حرمت محرم راز آمده ايم
گر بيابيم طواف حرم کعبه رواست
کز سر صدق و صفا سوي حجاز آمده ايم
از تو شاهي و ز ما بندگي درگاهت
بهر حاجت بدر بنده نواز آمده ايم
طاق ابروي تو طاق است بخوبي زانرو
تا در آن طاق چو زاهد بنماز آمده ايم
باز کن پرده ز رخ زانکه در خانه دل
کرده بر غير تو اي دوست فراز آمده ايم
رشته شمع دل از آتش عشقت چو حسين
سالها سوخته با سوز و گداز آمده ايم