شماره ١٢٥: در کشتنم ار بود رضايش

در کشتنم ار بود رضايش
کردم سر خويشتن فدايش
گر خون من شکسته ريزد
حاشا که بنالم از جفايش
ناديده رخش چو مردم چشم
کرديم درون ديده جايش
از ناله شدند راست چون نال
عشاق حزين بي نوايش
چون رخ بگشاد بسته دل شد
در چين دو زلف مشکسايش
در شيوه دلبريست يکتا
گيسوي معنبر دوتايش
سرگشته بهر ديار گشته
خورشيد چو ذره از هوايش
از شاهي دهر عار دارد
آنکو چو حسين شد گدايش