شماره ٥٥: رنجورم و شفاي دلم جز حبيب نيست

رنجورم و شفاي دلم جز حبيب نيست
کاين درد را معالجه کار طبيب نيست
چون من هزار ناله در آن کوي ميکنند
گلشن شنيده اي که در او عندليب نيست
گفت از نصاب حسن زکواتي همي دهم
مسکينم و غريب مرا چون نصيب نيست
بي دوست ناله از من شيدا عجب مدار
بي گل فغان و ناله ز بلبل عجيب نيست
اي شه غريب شهر توام پرسشي بکن
کز شاه جستجوي غريبان غريب نيست
سهل است درد هجر باميد وصل دوست
آوخ اميد وصل توام عنقريب نيست
بي دوست اي حسين چه ميخواهي از جهان
چون هيچ حاصلي ز جهان بي حبيب نيست