شماره ٢٤: الا اي کعبه دولت مرا خاک سر کويت

الا اي کعبه دولت مرا خاک سر کويت
ندارد جان من قبله بجز محراب ابرويت
اگر در روي مهروئي بمهر دل نظر کردم
نکردم جز بدان وجهي که هست آيينه رويت
ز عشق روي گل بلبل نکردي ناله و غلغل
اگر اندر نهاد گل نديدي نکهت رويت
دلم وقت گل و سنبل هوادار صبا زان شد
که تا يابد از او هر دم گذر بر چين ابرويت
صبا دکان عطاري گشادن کي توانستي
که او را نيستي هر دم گذر بر سنبل مويت
بصورت گه گه ار روئي بسوي غيرت آوردم
ز غيرت رخ متاب از من که دارم روي دل سويت
ز مژگان زن حسين خويش را از گوشه تيري
که ميدانم نخواهد بد کمان او ببازويت