شماره ١٤٩: ياد وصل او دلم خوشنود دارد اندکي

ياد وصل او دلم خوشنود دارد اندکي
مژده صحت مرض را سود دارد اندکي
زان جفا جو گر چه ميدانم نمي آيد وفا
خاطرم را وعده اش خوشنود دارد اندکي
گر چه بر دور رخش خوش مينمايد خط سبز
صفحه دل را غبار آلود دارد اندکي
ميکشم هر چند آه سرد تا خالي شود
باز مي بينم دلم را دود دارد اندکي
ميشود ليلم نهار از گردش ليل و نهار
چرخ گردون روي در بهبود دارد اندکي
گر بحالم چشم دريا دل کند جودي رواست
آب ديده سوز دل را سود دارد اندکي
مينوازد عاشقان را گوشه چشمش گهي
ترک مستش بر فقيران جود دارد اندکي
طاعت از من گر نيايد هست ايمانم قوي
ميکنم آن نيز تارم پود دارد اندکي
ميگريزد زاهد خشک از سماع شعر تر
(فيض) را اين گفتگوها سود دارد اندکي