شماره ١٠٥: گل از رخ تو وام کند زيبائي

گل از رخ تو وام کند زيبائي
سرو از قد تو کسب کند رعنائي
نرگس بود از چشم خوشت تازه و تر
شمشاد ز بالات کند بالائي
از پرتو روي تو بود مه روشن
خورشيد بنور تو کند بينائي
آهوي ختن ز گيسويت مشگ برد
عنبر گيرد ز زلف تو بويائي
شوري ز لبت نمک کند دريوزه
دندان تو لؤلؤش کند لالائي
شکر ز دهان تو برد شيريني
قند از لب تو وام کند حلوائي
ابروي تو است قبله هر مؤمن
زلف تو بود زاهزن ترسائي
از عشق تو ديوانه بود هر مجنون
سوداي تو کرد (فيض) را سودائي