شکران

مهترا از بزرگي آن کردي
که در آفاق داستان کردي
شب من بر فروختي چون روز
روز بر من چو بوستان کردي
رتبت قدر من به دولت خويش
برتر از چرخ فرقدان کردي
هر زيانم که بود کردي سود
سود بدخواه من زيان کردي
خدمتي نيست مر مرا بر تو
آنچه از تو سزد تو آن کردي
کلک بر داشتي و بر دفتر
مشکل کار من بيان کردي
به روان امر خود به يک ساعت
هر دو او را ز من روان کردي
ذکر مستقبلم نبشتي و نيز
ذکر ماضي من نشان کردي
خوب سعي و نکو بضاعت خويش
همه در باب من عيان کردي
بر من اي سر به سر همه احسان
بار احسان خود گران کردي
دايم از عمر شادمان بادي
که مرا زود شادمان کردي
جاودان باد دولت تو که تو
نام نيکوت جاودان کردي