حقگزاري از خواجه مظفر

از خواجه مظفر کريوه
امروز هزار شکر دارم
غافل نيم و يکان يکان من
بر خود شب و روز مي شمارم
سر جمله آن به طبع و خاطر
من بر دل و جان همي نگارم
چون ايزدم از بلا برآرد
آن از دل و جان همي برآرم
چون باد به مدح و شکر کوشم
چون ابر بر او ثنا ببارم
امروز چو عاجزم ز حقش
بعضي به دعا همي گزارم
روزي ز ثنا برآرد او را
اين تخم که من همي بکارم
بي اصل و حرامزاده باشم
گر من حق او فرو گزارم
دانم که بدين که من بگفتم
دارد چو بخواند استوارم
و او هم نکند مرا فراموش
تا بسته به حبس اين حصارم
فرزند سعادتم که او را
بنده ست بدو همي سپارم
در دولت طاهري زدم چنگ
زو روشنيي گرفت کارم
والله که به خدمتش نه بس دير
گلها شکفد ز خشک خارم
در دولت او به دولت تو
از بخت همي اميدوارم