ثناگري

اي نظم تو چو راي بگذشته از اثير
در نظم هست لفظ تو چون لؤلؤ نثير
ماننده ستاره ست اندر شب سياه
معني روشن تو در آن خط همچو قير
در بزم و رزم چون تو که باشد شجاع و راد
در نظم و نثر کيست چو تو شاعر و دبير
گويا شود ز خواندن شعرت زبان گنگ
روشن شود ز ديدن آن ديده ضرير
هنگام فضل طبع تو بحري بود دمان
هنگام جود دست تو ابري بود مطير
تا در جهان جواني و پيري بود مدام
جفت و قرينت بخت جوان باد و راي پير