به ابوالفرج نوشته

بوالفرج اي خواجه آزاد مرد
هجر وصال تو مرا خيره کرد
ديد ز سختي تن و جان آنچه ديد
خورد ز تلخي دل و جان آنچه خورد
اي به بلندي سخن شاعران
هرگز مانند تو ناديده مرد
روي توام از همه چيز آرزوست
خسته همي جويد درمان درد