اندرز

آسان گذران کار جهان گذران را
زيرا که جهان خواند خردمند جهان را
پيراسته مي دار به هر نيکي تن را
آراسته مي خواه به هر پاکي جان را
ميدان طمع جمله فرازست و نشيب است
اي مرکب پر حرص فرو گير عنان را
جانست و زبانست زبان دشمن جانست
گر جانت بکارست نگهدار زبان را
دي رفت و جز امروز مدان عمر که اميد
بسيار بفرسايد و برسايد جان را
پيش از تو جهان بودست آن کن که پس از تو
گويند نکو بود ره و رسم فلان را