مديح سيف الدوله محمود

لشگر ماه صيام روي به رفتن نهاد
عيد فرو کوفت کوس رايت خود برگشاد
تاختن آورد عيد در دم لشکر فتاد
اي خنک آنکو به صوم داد خود از وي بداد
آمد عيد شريف فرخ و فرخنده باد
فيه کلوا و اشربوا يا ايها الصائمون
روزه ز ما تافت روي راه سفر برگزيد
رفت به سوي سفر و ز ما صحبت بريد
عيد برو دست يافت تيغ ظفر برکشيد
چون سيه منهزم روزه ازو در رميد
زود شود اين شگفت از بر ما ناپديد
روزه شد و عيد باز از پسش آمد کنون
اين شدن و آمدن فرخ و فرخنده باد
بر ملک کامگار خسرو خسرو نژاد
روزه ش پذرفته باد باد همه ساله شاد
محمود سيف دول شاه خردمند راد
آن شه با علم و حلم آن شه با عدل و داد
فاز لکل العلوم فاق جميع الفنون
آن شه خورشيد راي و ان ملک ابر کف
بحر دمان روز رزم شير ژيان پيش صف
جوشن پيشش چو خر خفتان نزدش چو خف
مملکت از وي شريف همچو ز لؤلؤ صدف
خدمتش اصل جلال مدحتش اصل شرف
اي بخرد رهنماي وي به هنر رهنمون
اي شده شهره به تو هر چه در آفاق شهر
عالم سر تا به سر يافت ز فر تو بهر
بر همه گردنکشان کرده به شمشير قهر
زهر ز مهر تو نوش نوش ز کين تو زهر
آنچه تو جويي ز چرخ و انچه تو خواهي ز دهر
لاشک في انهم لابد في ان يکون
شاها ملک جهان نظم ز روي تو يافت
همت و قدر تو را چرخ فلک بر نتافت
سعد فلک يکسره سوي جنابت شتافت
هر کوکين تو جست کينه دلش بر شکافت
هر که ز فرمان تو گردن روزي بتافت
گردون از گردنش پاک بپالود خون
شاها بر حاسدانت چرخ بر آشفته باد
دولت بدخواه تو همچو تنش خفته باد
سوي تو از عز و ناز سفته و بس سفته باد
هر چه بکردي ز خير از تو پذيرفته باد
گلبن دولت مدام پيش تو بشکفته باد
في نعم لايزول في دول لايحون