شماره ٥٩٢: من که از ادعيه خوانان دگر ممتازم

من که از ادعيه خوانان دگر ممتازم
از دعاي تو به مدح تو نمي پردازم
علم مدح تو بيضا علم افراختني است
ليک من از عقبت ادعيه مي افرازم
روزگاريست که بر ديده و بختت به دعا
بسته ام خواب و به بيداري خود مي نازم
هست اقبال تو ياور که من ادعيه خوان
کار يک ساله به يک روزه دعا مي سازم
خورد و خوابي که درو نيست گزير آن سان را
من به آن هم ز دعاي تو نمي پردازم
سرو را در جسدم تا رمقي هست ز جان
از برايت به فلک رخش دعا مي تازم
بر سر لوح ثنا طرح دعا خوش طرحيست
خاصه طرحي که من از بهر تو مي اندازم
محتشم تاب و توان باخته در دوستيت
من که بي تاب و توانم دل و جان مي بازم