شماره ٥٧٥: ز ديده در دلم اي سرو دل ربا بنشين

ز ديده در دلم اي سرو دل ربا بنشين
نشيمني است ز مردم تهي بيا بنشين
تو شاه حسني و خلوت سراي توست دلم
هزار سال به دولت درين سرا بنشين
دو منزلند دل و ديده هر دو خانه تو
چه حاجتست که من گويمت کجا بنشين
تو ماه مجلس ما شو به صد طرب گو شمع
به گوشه اي رو و زاري کنان ز ما بنشين
خوشست صحبت شاه و گدا به خلوت انس
تو شاه محترمي با من گدا بنشين