شماره ٥٧٤: دي به دنبال يکي کبک خرام افتادم

دي به دنبال يکي کبک خرام افتادم
رفتم از شهر به صحرا و به دام افتادم
مگر اين باده همه داروي بيهوشي بود
که من لجه کش از يک دو سه جام افتاده ام
آن چه قد بود و چه قامت که ز نظاره آن
تا دم صبح قيامت ز قيام افتادم
به اشارت مگر احوال بگويم که چه شد
که ز گويائي از آن طرز کلام افتادم
هيچ زخمي نزد آن غمزه که کاري نفتاد
من افتاده چگويم ز کدام افتادم
من که بودم ز مقيمان سر کوي حضور
از کجا آه به اين طرفه مقام افتادم
محتشم بوي جنونم همه کس فاش شنيد
چون درين سلسله غاليه فام افتادم