شماره ٥٦٢: گر پا نهي ز لطف به مهمانسراي دل

گر پا نهي ز لطف به مهمانسراي دل
پيش تو جان به پيشکش آرم چه جاي دل
بهر گذار کردنت از غرفه هاي چشم
درها گشاده بر حرم کبرياي دل
بناي صنع بهر تو نامهربان نهاد
از آب و خاک مهر و محبت بناي دل
تا شد نگارخانه چشمم تهي ز غير
پيدا شد از براي تو جائي وراي دل
بنشين به عيش و ناز که از نازنين بتان
مخصوص توست خانه نزهت فزاي دل
از بهر ذکر خلوتيان کرده محتشم
وصف تو را کتابه خلوت سراي دل