شماره ٥٥٧: باز علم زد ز بيابان عشق

باز علم زد ز بيابان عشق
کرد جنيبت کش سلطان عشق
باز رسيد از پي هم کوه کوه
موج قوي جنبش طوفان عشق
باز صلا زد به دو کون و کشيد
فتنه جهان تا به جهان خان عشق
باز به گوش مه و کيوان رسيد
غلغله از ساحت ايوان عشق
باز دل آن فارس مطلق عنان
رخش جنون تاخت به ميدان عشق
باز محل شد که به جان بشنوند
مور و ملخ حکم سليمان عشق
باز ز معزولي عقل و خرد
دور جنون آمد و دوران عشق
اي دل نوعهد کنون ز اتحاد
جان من و جان تو و جان عشق
محتشم ازبهر بتان قتل تو
حکم مطاع است ز ديوان عشق