شماره ٥٣٥: از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است

از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
وين موجهاي خون گل طوفان آتش است
آهم شرر فشان شده ياران حذر کنيد
کاين آه در تراوش باران آتش است
اشگي که مي رسد ز درونم به چشم تر
سيلي است کش گذر به بيابان آتش است
آه بلند شعله من گرد کوي او
شب تا به روز مشعله گردان آتش است
چشم کرشمه ساز تو را از نگاه گرم
پيوند تير غمزه به پيکان آتش است
از آه من مپوش رخ آتشين که باد
هرچند جان گزاست ولي جان آتش است
دود درون محتشم از بس صفاي دل
مانا به شعله هاي درخشان آتش است