شماره ٥٢١: بريدي از من آن پيوند با بدخواه هم کردي

بريدي از من آن پيوند با بدخواه هم کردي
عفي الله خوب رفتي لطف فرمودي کرم کردي
شکستي از ستم پيمان چون من نيک خواهي را
تکلف هر طرف بر خويش بيش از من ستم کردي
به دست امتياز خود چو دادي خامه دقت
چه بد ديدي که حرف بد به نام ما رقم کردي
من از مهر تو هر کس را که با خود ساختم دشمن
تو با او دوست گشتي هرچه طبعش خواست هم کردي
تفاوت ارچه شد پيدا که در خيل هواداران
يکي را کاستي حرمت يکي را محترم کردي
چرا کوه وفائي را که بد از نه سپهر افزون
ز هم پاشيدي و ريگ بيابان عدم کردي
مقام قرب خود دادي رقيب سست بيعت را
کرا بنگر به جاي عاشق ثابت قدم کردي
نگون کردي لواي دوستان اين خود که کرد آخر
که در عالم به دشمن دوستي خود را علم کردي
چه جاي دوست کس با دشمن خود اين کند هرگز
که بي موجب تو بدپيمان چنين با محتشم کردي