شماره ٥١٤: محتشم چون عمر صرف خدمت وي ميکني

محتشم چون عمر صرف خدمت وي ميکني
پادشاهي گر نکردي اين زمان کي ميکني
توسن عمر آن جهان پيما ستور باد پا
يک جهان طي مي کند چون بادپاهي ميکني
سختي راه محبت را دليل اين بس که تو
در نخستين منزلي هرچند ره طي ميکني
ساقيا بر ساحل غم مانده ام وقتست اگر
کشيت ساغر روان در قلزم مي ميکني
سنبل از تاب جمالت مي نشيند در عرق
زلف را هرگه نقاب روي پر خوي ميکني
آهوان در پايت اي مجنون از آن سر مي نهند
کاشنائي با سگ ليلي پياپي ميکني
گفته بودي مي کنم با محتشم روزي وفا
شاه خوبان وعده کردي و وفا کي مي کني