شماره ٤٩٣: توسن حسن کرده زين طفل غيور سرکشي

توسن حسن کرده زين طفل غيور سرکشي
تا تو نگاه کرده اي گشته بلند آتشي
سکه عشق مي شود تازه که باز از بتان
نوبت حسن مي زند کودک پادشه وشي
گشته به قصد بي دلان مايل خانه کمان
صيد فکن خدنگي از پادشاهانه تر کشي
سهم کشنده ناوکي مي کشدم که در پيم
داده عنان رخش کين صيد کشي کمان کشي
در حرکات پشت زين هست سبک تر از صبا
آن که بپا نشست ازو کوه کشيده ابرشي
اي منم از خمار غم کز تازه دگر
ساقي عشق در قدح کرده شراب بي غشي
باز به بزم زلف را دام که کرده بوده اي
کامد از انجمن برون محتشم مشوشي