شماره ٤٨٤: دارم سري پر از شور از طفل کج کلاهي

دارم سري پر از شور از طفل کج کلاهي
بي قيد شهرياري بي سکه پادشاهي
قيمت بزرگ دري اختر بلند خردي
خورشيد شعله شمسي آفاق سوزماهي
سلطان نوظهوري رعناي پرغروري
اقليم دل ستاني منشور حسن خواهي
مژگان دراز طفلي بازي کني به خونها
مردم کش التفاتي شمشير زن نگاهي
بي اعتدال حسني کز يک کرشمه سازد
صد کوه صبر و تمکين بي وزن تر ز کاهي
بي اعتماد مهري کز چشم لطف راند
ديرينه دوستان را بي تهمت گناهي
ابرو هلال بدري کز عاشق سيه روز
پوشد رخ دل افروز ماهي به جرم آهي
حسنش به زلف نوخيز عالم گرفت يک سر
خوش زود شد جهانگير زين سان تنک سپاهي
باشد وظيفه من از چشم نيم بازش
نازي به صد تکلف آن نيز گاهگاهي
از نظم محتشم گشت زينت پذير حسنش
همچون گلي که يابد آرايش از گياهي