شماره ٤٦٢: اي همچو آهوان دلم دم شکار تو

اي همچو آهوان دلم دم شکار تو
جانها فداي آهوي مردم شکار تو
تا آهوان چشم تو رفتند از نظر
چشمم سفيد شد به ره انتظار تو
آهوي دشت از تو به کام و من اسير
در شهر مانده همچو سگان داغدار تو
حقاکه گر به خاک برابر کني مرا
يک ذره بردلم ننشيند غبار تو
نبود غريب اگر به ترحم نظر کني
بر محتشم که هست غريب ديار تو