شماره ٤٥١: اي مرا دلبر و دل آرا تو

اي مرا دلبر و دل آرا تو
دل من کس ندارد الا تو
روز و شب از خدا همي طلبم
که به روز آورم شبي با تو
هدف تير بي محابا من
مرهم زخم بي مدارا من
مردم مردمند جمله بتان
چشم من نور چشم آنها تو
از همه دلبران شکيبم اگر
بگذاري مرا شکيبا تو
دادم اي صبر گونه دل را
به جگر گوشه اي برون آ تو
زاهدا کافرم اگر بي عشق
بهره داري ز دين و دنيا تو
چند گوئي که عاشقي گنه است
اين گنه بنده مي کنم يا تو
محتشم بيني ار غزال مرا
سر چو مجنون نهي به صحرا تو