شماره ٤٤٦: اي گردن بلند قدان در کمند تو

اي گردن بلند قدان در کمند تو
رعنائي آفريده قد بلند تو
بر صرصري سوار وز دل مي برد قرار
طرز گران خرامي رعنا سمند تو
خوش نرخ خنده تو به بازار آرزو
افکنده در مزاد لب نوشخند تو
من چون کنم که طور بد ناپسند من
گردد پسند خاطر مشکل پسند تو
چندم فتاده بيني و گوئي که کيست اين
بيمار تو شکسته تو دردمند تو
دردت مباد و باد بر آتش سپندوار
چشم حسود از پي دفع گزند تو
قتلش رواست گر همه صيد حرم بود
آن صيد کاضطراب کند در کمند تو
بايد که به نواخت ز صيد گريزپاي
آن صيد به که دست دهد خود به بند تو
پاي گريز محتشم از دور بسته است
عشق دراز سلسله صيد پند تو