شماره ٤١٨: اي نگاهت آهوان را گرم بازي ساختن

اي نگاهت آهوان را گرم بازي ساختن
کمترين بازي سوار از پشت زين انداختن
غمزه ات شغل آن قدر دارد که در صيد افکني
مي تواند کم به بسمل ساختن پرداختن
هرکه را زخمي زدي سر در قفاي او منه
صيد ناوک خورده را در پي چه لازم تاختن
کام جويان را مده در بزم جاي ماه که هست
نقد عصمت باختن عشق از هوس نشناختن
ظلم بيداد است اما آتشي بي دود نيست
بي کسان را سوختن با ناکسان در ساختن
مهر ورزان راست وجه آزمون از روي زرد
نقد جان در بوته غم بردن و به گداختن
محتشم مي آورد بر لشگر عزت شکست
پيش خوبان دم به دم رايت ز آه افراختن