شماره ٤١٦: بت پرستي را شعار خود کنم تا يار من

بت پرستي را شعار خود کنم تا يار من
از خداي خود نترسد چون کند آزار من
سر ز تقوي پا ز مسجد دست از طاعت کشم
تا شود آن نامسلمان راضي از اطوار من
کوشم اندر معصيت چندان که گردم کشتني
تا بود در کشتن من بي گنه دلدار من
دوستان را خصم خود سازم که بعد از کشتنم
خون من قطعا نخواهند از بت خونخوار من
دشمنان را دوست دارم تا پس از قتلم نهد
اين گنه بر گردن ايشان مه پرکار من
گوسيه شورويم از ترک عبادت تا مرا
بنده يک رنگ خود داند پري رخسار من
محتشم خواهد به خاک تيره يکسان خويش را
تا مرا ديگر به کام خويش بيند يار من