شماره ٣٥١: مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم

مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم
مجنون آهوانه نگه کردنت شوم
از صد قدم به ناوکي انداختي مرا
قربان دست و بازوي صيد افکنت شوم
دامان سعي بر زده اي در هلاک من
اي من هلاک بر زدن دامنت شوم
زان تندخوتري که توانم ز بيم گشت
پيرامنت اگر همه پيراهنت شوم
کم مي کني نگاه ولي خوب مي کني
قربان طرح و وضع نگه کردنت شوم
کردي ز باده پيرهن عاشقانه چاک
شيداي چاک کردن پيراهنت شوم
من بلبل نديده بهارم روا مدار
کاواره همچو محتشم از گلشنت شوم