شماره ٣٤٥: اي دهانت را موکل خضر خط بر سلسبيل

اي دهانت را موکل خضر خط بر سلسبيل
رشحه اي بر دوزخ آسايان هجران کن سبيل
گر به جاي آتش نمرود بودي يک شرار
ز آتش هجران خلل مي کرد در کار خليل
آب رود نيل را از دست نايد رفع آن
عشق يوسف بر زليخا چون کشيد انگشت نيل
کام بخشي عالمي را ليک غير از عاشقان
حاتم وقتي ولي نسبت به خيل خود به خيل
اي به قتل عاشقان خوشوقت چونوقتست آن
کافتد اندر دشت محشر چشم قاتل بر قتيل
محتشم پرواز مرغ قدرت او گرد او
نيست ممکن گر برو بندند بال جبرئيل