شماره ٣١٨: مدعي چند بود با سگ آن کو مخصوص

مدعي چند بود با سگ آن کو مخصوص
اهل حرمت همه محروم همين او مخصوص
با حريفي چو تو در بزم زبان بازي غير
چيست گر نيست نهان با تو پري رو مخصوص
تا زهم سلسله حسن نپاشد مگذار
که شود بادبه آن زلف سمنبو مخصوص
گرنه در خلوت خاصت بدمن مي گويد
روز و شب چيست به خاصان تو بد گوه مخصوص
وه که گشتم ز تمناي خصوصيت تو
همچو موئي و نگشتم به تو يک مو مخصوص
سوخت صد جان به خصوصيت خاصان تو غير
آه از آن دم که شود با تو جفا جو مخصوص
محتشم نيست قبولم که به صد قرن شوي
تو به آن دير خصوصيت بدخو مخصوص