شماره ٢٦٧: زين بيشتر رکاب ستم سر گران مدار

زين بيشتر رکاب ستم سر گران مدار
در راه وصل اين همه کوته عنان مدار
با درد و غم زيادم ازين هم عنان مکن
با آه و ناله بيشم ازين هم زبان مدار
يا پر به ميل تير نگه در کمان منه
يا تير پر کش اين قدر اندر کمان مدار
داري گمان که مي شکنم عهد چون توئي
اي بدگمان به همچو مني اين گمان مدار
خواهي اگر به بزم رهم داد بيش ازين
بر آستانم از قرق پاسبان مدار
يک لحظه آرميده جهان از فغان من
حالم مپرس باز مرا بر فغان مدار
حرف کسي که کرده نهان حد حرمتت
باري ز من که پاس تو دارم نهان مدار
با يک جهان کرشمه جنبان صف مژه
برهم خورد اگر دو جهان باک از آن مدار
اي باغبان چو باغ ز مرغان تهي کني
کاري به بلبلان کهن آشيان مدار
قدر ملک چو کم شوداز خواري سگان
گو غير حرمت سگ اين آستان مدار
گر مايلي به جور بکن هرچه ميتوان
باک از هلاک محتشم ناتوان مدار