شماره ٢٣٣: دل مايل تو شد که سيه رو چو ديده باد

دل مايل تو شد که سيه رو چو ديده باد
خون گشته قطره قطره ز مژگان چکيده باد
جان نيز گشت پيرو دل کز ره اجل
خاري به پاي بيهوده گردش خليده باد
تن هم نمي کشد ز رهت پا بگفت من
کز سر کشي به دار سياست کشيده باد
تو قبله رقيبي و من در سجود تو
کز بار مرگ پشت اميدم خميده باد
با آن که مي بري همه دم نام مدعي
نام تو مي برم که زبانم بريده باد
با آن که غير دامن وصلت گرفته است
من زنده ام که جيب حياتم دريده باد
گر مرغ روحم محتشم از باغ روي تو
دل برندارد از چمن تن پريده باد