شماره ٢١٥: خوش آن بيداد کز فرياد من جانان برون آيد

خوش آن بيداد کز فرياد من جانان برون آيد
نفير دادخواهان سر کشد سلطان برون آيد
به عزم بزم خاصش گيرم آن دم دامن رعنا
که داد دادخواهان داده از ايوان برون آيد
فلک هم در طلب سرگشته خواهد گشت تا ديگر
چنين ماهي ازين نيلوفري ايوان برون ايد
خوش آن ساعت که از اطراف صحرا سر زند گردي
چو گرد از هم به پا شده محمل جانان برون آيد
امان ده يکدم اي ماه مخالف حسبة لله
که طوفان خورده اي از ورطه طوفان برون آيد
غم جانم مخور اي همنشين اينک رسيد آن کس
که آن شاه جهان از چشمه حيوان برون آيد
به مجلس محتشم را باز خندان مي برد آن گل
معاذالله اگر اين بار هم گريان برون آيد