شماره ٢٠٦: روز محشر که خدا پرسش ما خواهد کرد

روز محشر که خدا پرسش ما خواهد کرد
دل جدا شکر تو و ديده جدا خواهد کرد
جان غم ديده که آمد به لب از هجرانت
تا کند عمر وفا با تو وفا خواهد کرد
غير را ميکشي امروز و حسد مي کشدم
که ملاقات تو فرداي جزا خواهد کرد
کرم ناساخته جا مي کند اينها در بزم
سر چو از باده کند گرم چها خواهد کرد
کرده رسواي دو عالم لقبم چون نکند
که به حشرم دگر انگشت نما خواهد کرد
کرده صد کار به دشمن مرض هجر کنون
مانده يک کار همانا که خدا خواهد کرد
محتشم عاقبت آن شوخ وفا کيش ز رحم
صبر کن صبر که درد تو دوا خواهد کرد