شماره ٢٠١: به گوشم مژده وصل از در و ديوار مي آيد

به گوشم مژده وصل از در و ديوار مي آيد
دلم هم ميطپد الله امشب يار ميآيد
سپند آتش شوقم که هردم هاتفي ديگر
بگوشم مي زند کان آتشين رخسار مي آيد
بسوي در ز شوق افتان و خيزان ميروم هر دم
تصور مي کنم کان سرو خوش رفتار مي آيد
عبير افشان نسيمي کاينچنين مدهوشم از بويش
ز عطرستان آن گيسوي عنبريار مي آيد
چو دايم از دو جانب مي کند تيز آتش غيرت
اگر مي آيد امشب جزم با اغيار مي آيد
مدام از انتظار وعده او مضطرب بودم
ولي هرگز نبود اين اضطراب اين بار مي آيد
بفهمانم به دشمن چون ببرم پايش از بزمت
که از بي دست و پائي اين قدرها کار مي آيد
چو نبود عشق عاشق سرسر هر چند ليلي را
سر مجنون نباشد بر سرش ناچار مي آيد
چه نقصان محتشم گر دل رود بر باد ازين شادي
به حمدالله که گر دل مي رود دلدار مي آيد